ساختار سیاسی و اجتماعی ایل باصری(2)
از دیگر عواملی که در این گونه دگرگونیهای نقشی اساسی را بازی کرد دسترسی جوانان ایل به مدارس عشایری بود که زمینه رشد علمی و فرهنگی این جوانان را فراهم آورده و بسیاری از آنان موفق شدند پس از طی تحصیلات عالیه در راس امور اداری و اقتصادی و سیاسی کشور قرار گیرند .
با توجه به این امکانات،جوانانی که در نظام سنتی ایل قادر به رقابت با قشر حاکم نبودند.فرصت یافتند که در محیط جدید با تکیه بر توانایی های هوشی و تحصیلی گاه گوی سبقت را از خان زاده ها نیزربوده و در نتیجه کسب تحصیل در پستهای حساس و کلیدی به کار گرفته شوند.
تابعیت و فرمانبرداری از کلانتران و خوانین از دیر باز در بین ایالتی ها بصورت سنتی جا خوش کرده و در راستای همین امر مردم خود را موظف به تابعیت از قدرتهای در راس کار می دانستند .از آنجا که عشایر در جهت بر آوردن نیازهای خویش از جمله مراتع و علوفه پیوسته با ایلات همجوار در گیری و مخاصمه داشتند، تابعیت از یک رهبر و فرمانروا را امری لازم وضروری در جهت بقای ایل می دانستند .زیرا کوچکترین ضعف زمینه یورش ایلات همجوار را هموار کرده و همین امر می توانست باعث فرو پاشی ایل شده و هستی آنان را در معرض نابودی قرار دهد .
ترس از هجوم بیگانگان از یک سو وسختگیری و فشار روز افزون خان و اطرافیان از سوی دیگر باعث می گردید که مردم رهبری بلا منازع آنها را پذیرفته و با آنان کنار بیایند .زیرا بخوبی در یافته بودند که طغیان و سر کشی بر علیه قدرتهای حاکم نتیجه ای جز تباهی ، غارت و نابودی در پی نخواهد داشت .
جو مسموم و عدم امنیت راهها و مناطق کوچرو،عشایر را وادار می کرد که تحت رهبری شخص شناخته شده ای گرد آمده تا در صورت لزوم بتوانند در مقابل دزدان و غارتگران به موقع عکس العمل نشان داده و از دام و دارائیشان دفاع کنند و همین امر باعث می شد که کمتر مورد تجاوز و غارت واقع شوند . سرپرستی ایل بوسیله خوانین تا حدودی جلودخل وتصرف حکومتهای مستبد مرکزی را گرفته و چنانچه حکومت امری را در رابطه با عشایر لازم الاجرا تشخیص می داداین امور را به وسیله خوانین به مرحله اجرا در آورده و حتی امرای طراز اول کشوری و لشکری بدون صلاحدید خوانین حق مداخله در امور ایل را نداشته و ما مورانی که از سوی دولت و ارتش به ایلات اعزام می شدند مستقیماً عمل نکرده و ماموریت خویش را از طریق خوانین ابلاغ و تا آنجا که آنها اجازه می دادند به رتق و فتق امور می پرداختند .
اصولاً عشایر مردمی بیسواد ، ساده و صمیمی بو دند که به دلیل دوری از زندگی شهری و ارتباط کمتر با جوامع پیشرفته از انجام امور اداری عاجز بوده و امورات لازم از طریق خوانین حل می شد. مردم نیزبه دلیل فساد اداری حاکم بر ادارات و دوایر دولتی از این امر راضی وخشنود نیز بودند.
خوانین در دستگاههای دولتی ،اداری و قضایی کشور نفوذ داشته و چنانچه مشکلی پیش می آمد انرا حل کرده و مردم را از درگیری با دولت و دولتیان بر حذر می داشتند.
کلانتر با شناخت کاملی که از امرای ارتش ،روئسای دوایر دولتی و قوانین کشوری داشت این امر مهم را عهده دار شده وبا توجه به منزل ثابت خود در شهر شیراز زمینه دسترسی ایالتی ها و مامورین شهری را به ایالتی های همیشه در حال حرکت فراهم می آورد.او پل ارتباطی بین ایالتی ها ی کوچر و هیئت حاکمه به شمار میرفت .
کلانتر در مقام رهبر ایل به عنوان عامل قدرتی در فارس قادر بود که از منافع ایل در مقابل سلسله مراتب قدرت حاکمه و یکجا نشینان دفاع کند .عشایر نیز با قبول رهبری بلامنازع وی از منافع چنین رهبری مقتدری بهره مند شده و خود را از شر مزاحمت مقامات ،مامورین و سیستم اداری کشور راحت کرده بودند .زیرا رهبری مقتدرانه کلانتر جلو مزاحمتهای جور واجور حکومت و هیئت حاکمه را سد کرده و احدی به خود اجازه نمی داد بدون کسب اجازه از کلانتر ایل باصری پا را ازگلیم خود فراتر گذارد.
آخرین کلانتر ایل باصری بارها در طول مدت حکومت بر ایل باصری و اتحادیه خمسه دستگیر و زندانی گردید و درنتیجه نفوذی که در دستگاههای اداری ،قضایی وارتش داشت از زندان آزاد که نهایتاً به تهران تبعید که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به استان فارس بازگشته ودرملک خصوصی خود قصر الدشت سکنی گزید ودرسال 1359در همین منطقه کشته شد ودر عمارت شخصیش در کنار قبر دخترش دردانه ضرغامی به خاک سپرده شد.
|